آموزش جامع: مدیریت ریسک و مدیریت سرمایه برای تریدر ارز دیجیتال

مدیریت ریسک و سرمایه

به عنوان تریدر، کار ما انجام بهترین معامله‌ها و در نتیجه استخراج پول بیشتر از بازار نسبت به آنچه از دست می‌دهیم، است. هرگز نخواهیم دانست بازار چه خواهد کرد، اما می‌توانیم کنترل کنیم کی در بازار وارد شویم و چقدر هنگام ورود به بازار ریسک می‌کنیم. 

  • ورود به بازار بر اساس تحلیل تکنیکال تصمیم‌گیری می‌شود.
  • میزان ریسک ما بر اساس مدیریت ریسک تعیین می‌شود. 

باید عدم قطعیت و ماهیت تغییرناپذیر بازار را درک کنیم و در کنترل مسائلی که در توانمان است مسئول باشیم. 

ریسک در هر معامله 

اولین چیزی که هنگام در معرض بازار بودن می‌توانیم کنترل کنیم، درصدی از حسابمان است که در هر معامله ریسک می‌کنیم. 

معیار استاندارد دامنه‌ای بین 1-5٪ است.

  • 1٪) مگر اینکه با حجم بزرگی معامله کنید که بی‌فایده است. 
  • 2-3٪) بهترین گزینه برای تریدر متوسط. 
  • 5-10٪) برای رشد حساب‌های کوچک اگر تجربه داشته باشید.  

درصد ریسک در هر معامله را به گونه‌ای انتخاب کنید که واقعاً ریسک را بپذیرید. 

چطور آن را محاسبه کنیم؟

مثال: در یک حساب معاملاتی 10 هزار دلاری، می‌خواهید 3٪ ریسک کنید: 

(سرمایه در دسترس x درصد ریسک) = ریسک در هر معامله

[درصد را به صورت اعشاری بنویسید، 3٪=0.03]

(10000 ضربدر 0.03) = 300 دلار 

توجه 

  • این 300 دلار مبلغی نیست که برای ورود به معامله استفاده کنیم، 300 دلار مقداری است  که حاضریم در صورت ضررده بودن معامله از دست بدهیم. 
  • ریسک در هر معامله = درصد کلی از حساب که تریدر حاضر است در صورت ضررده بودن معامله از دست بدهد. 

اهمیت همیشه ریسک کردن مقدار ثابت 

بر اساس باور اشتباه ما مبنی بر توانایی پیش‌بینی آنچه در بازار رخ می‌دهد، مغز ما ما را وادار می‌کند در معامله‌هایی که فکر می‌کنیم کمتر احتمال سودآوری دارند ریسک کمتر و در معامله‌هایی که فکر می‌کنیم موفق می‌شوند ریسک بیشتری بکنیم. پیروی از این تمایل اشتباه است. 



تلاش برای تغییر میزان ریسک در هر معامله بر اساس “احتمالاتی” که فکر می‌کنید آن معامله برای موفق یا شکست دارد، معمولاً تأثیر منفی بر عملکرد شما در بلندمدت دارد. 

فقط به این دلیل که به نظر می‌رسد این معامله امری “بدیهی” است، نباید 4٪ ریسک کنید، و در معامله دیگر که به نظر نمی‌رسد جواب دهد 1٪ ریسک کنید، زیرا در آینده نه چندان دور، خود را در حال از دست دادن مقادیر عظیمی در معاملات ضررده و بردن مقادیر بسیار کمی در معاملات سودآور می‌بینید. 

وقتی درصدی را که می‌خواهید در هر معامله ریسک کنید را تعیین کردید،  به آن پایبند باشید.

ریسک ثابت

3٪ یک حساب 10 هزار دلاری 300 دلار است، اما همزمان با انجام معاملات، موجودی حساب تغییر خواهد کرد و این باعث می‌شود نتیجه 3٪ عدد متفاوتی باشد. به عنوان مثال اگر موجودی حسابمان از 10 هزار دلار به 8 هزار دلار کاهش یابد، دیگر 3٪ حساب 300 دلار نخواهد بود بلکه 240 دلار خواهد بود. 

پس چکار باید کرد؟ دو گزینه داریم: 

  • همیشه همان درصد ثابت را ریسک کنید.
  • هر بار که قصد انجام معامله داریم، از آنجا که موجودی حساب معاملاتی متفاوت خواهد بود، مجدداً محاسبه می‌کنیم که آن درصد معادل چه مبلغی است.

  اگر موجودی حساب معاملاتی به 5 هزار دلار تغییر کند، 3٪ آن 150 دلار خواهد بود.  

  اگر موجودی حساب معاملاتی به 2 هزار دلار تغییر کند، 3٪ آن 60 دلار خواهد بود. 

  اگر موجودی حساب معاملاتی به 12 هزار دلار تغییر کند، 3٪ آن 360 دلار خواهد بود.

این روش می‌تواند برای تریدرهای بی‌تجربه مفید باشد.

همیشه همان مبلغ ثابت را ریسک کنید 

این رایج‌ترین روش است. مبلغی را که می‌خواهیم از حساب معاملاتی‌مان در هر معامله ریسک کنیم، به عنوان مثال 3٪ از حسابی 10 هزار دلاری (300 دلار) را محاسبه می‌کنیم و همان مبلغ (300 دلار) را در هر معامله حتی هنگامی که موجودی حساب تغییر می‌کند ریسک می‌کنیم. 

استثنائات قاعده

در برخی سناریوها، تغییر مبلغ ثابتی که در هر معامله ریسک می‌کنیم می‌تواند به نفع ما باشد. 

 دوره‌های ضرر پیاپی طبیعی و کاملاً غیرقابل اجتناب هستند، اما همزمان با رخ دادن آن‌ها می‌توانیم از آن‌ها درس بگیریم و سعی کنیم مدت، فراوانی و آسیب بالقوه‌شان را به حساب معاملاتی‌مان کاهش دهیم. 

 یکی از مفیدترین ابزارها برای کاهش آسیبی که یک دوره ضرر پیاپی می‌تواند به حساب معاملاتی ما وارد کند، کاهش مبلغی است که در هر معامله ریسک می‌کنیم در حین گذر از این دوره و سپس بازگشت به مبلغ پیش‌فرض پس از پایان آن و بازیابی اعتمادبه‌نفس.

اندازه پوزیشن

قلب مدیریت ریسک. 

قبلاً تصمیم گرفته‌ایم که در هر معامله چه میزان ریسک خواهیم کرد، اما چطور باید در یک اسکالپ 5 دقیقه‌ای همان مقدار ثابت را ریسک کنیم که در یک ترید 15 روزه ریسک می‌کنیم؟

قرار است اندازه پوزیشن را تنظیم کنیم، یعنی مقداری را که باید در هر معامله بخریم/بفروشیم تا همیشه همان مقدار ثابت را ریسک کنیم، بدون در نظر گرفتن اینکه فاصله تا استاپ لاس چقدر است. 

اگر این مفهوم برای شما جدید است، شاید کمی پیچیده به نظر برسد ولی با گذر زمان خواهید دید که چقدر ساده و شهودی است. 

روش محاسبه آن

فرض کنید یک تریدر با حساب معاملاتی 10 هزار دلاری می‌خواهد 2 معامله متفاوت انجام دهد:

1. معامله سویینگ 

  • ریسک در هر معامله 3% (300 دلار)   
  • مدت زمان معامله 2-6 هفته (بلندمدت)   
  • استاپ لاس 9.46% دورتر از قیمت ورودی اوست. 

2. معامله اسکالپ

  • ریسک در هر معامله 3% (300 دلار) 
  • مدت زمان معامله 1-8 ساعت (کوتاه‌مدت) 
  • استاپ لاس 0.86% دورتر از قیمت ورودی اوست. 

اگرچه این معاملات خیلی با هم متفاوت هستند، او در هر دو می‌خواهد همان مقدار، یعنی 3% از حساب (300 دلار) را ریسک کند. پس تنها کاری که باید انجام دهیم این است که اندازه پوزیشن هر معامله، یعنی مقداری را که باید در هر معامله بخرد/بفروشد، تنظیم کنیم.

فرمول: (میزان ریسک در هر معامله) ÷ (فاصله تا استاپ لاس از نقطه ورود) 

1. معامله سویینگ 

(300 دلار) ÷ 0.0946 = 3171 کانترکت

یعنی او باید به ارزش 3171 دلار از ارز ‘X’ بخرد تا بتواند با استاپ لاس 9.46% درصدی، 3% حسابش را ریسک کند. 

2. معامله اسکالپ

(300 دلار) ÷ 0.0086 = 34883 کانترکت 

یعنی او باید به ارزش 34883 دلار از ارز ‘X’ بخرد تا بتواند با استاپ لاس 0.86% درصدی، 3% حسابش را ریسک کند.  

مقایسه معامله اسکالپ و سویینگ
مقایسه معامله اسکالپ و سویینگ

اگرچه مدت زمان و فاصله استاپ بسیار متفاوت هستند، اما با تغییر ساده اندازه معامله می‌توانیم مقدار یکسانی در هر دو معامله ریسک کنیم.

مفاهیم اساسی نسبت ریسک به ریوارد

زبان مدیریت ریسک

اگرچه بازار در هر دقیقه فرصت جدیدی ایجاد می‌کند، اما هر کدام از آن‌هایی که انتخاب می‌کنید، هزینه و زمان‌بر است.

بنابراین برای توانایی تصمیم در مورد کدام فرصت را انتخاب کنید و کدام را نه، باید یاد بگیرید هر فرصتی را که روی نمودار می‌بینید از منظر نسبت ریسک به ریوارد بررسی کنید.

برای انجام این کار، ابتدا هر بار که فرصت جدیدی می‌بینید خودتان این 2 سوال را بپرسید.

  1. اگر آن را انتخاب کنم، چقدر ریسک خواهم کرد و پتانسیل سود چقدر است؟
  2. با دانستن این‌ها، آیا این فرصت ارزش ریسک کردن را دارد؟

اگر پتانسیل سود بیشتر از مقداری باشد که ریسک می‌کنید، در مسیر درستی هستید، اما از آنجا که عوامل بیشتری به شما کمک خواهند کرد تا تصمیم بگیرید کدام فرصت‌ها را انتخاب و کدام را رد کنید، بیایید از ابتدا شروع کنیم. R1 چیست؟

زبان نسبت ریسک به ریوارد

R1 اصلی‌ترین واحد اندازه‌گیری در زبان R:R است و توسط تریدرها برای اندازه‌گیری سود/زیان در هر موقعیت مشخص به کار می‌رود. 

R1 = (مقدار ثابتی که در هر معامله ریسک می‌کنیم)

بیایید یکی از مثال‌های بالا را در نظر بگیریم. (یک تریدر با حساب معاملاتی 10 هزار دلاری که می‌خواهد در هر معامله 3% [300 دلار] ریسک کند). 

اگر او در هر معامله 300 دلار ریسک کند(اگر استاپش بخورد 300 دلار ضرر می‌کند)، در این صورت R1 = 300 دلار خواهد بود.

از دست دادن R1 = از دست دادن مقدار ثابت ریسک شده. (زیان = 300 دلار)

بردن R1 = بردن همان مقداری که ریسک کرده است. (سود = 300 دلار)

بردن R2 = دو برابر مقداری که ریسک شده را برده است. (سود = 600 دلار) 

بردن R3 = سه برابر مقداری که ریسک شده را برده است. (سود = 900 دلار)

R1 برای هر تریدر متفاوت است و به این بستگی دارد که چه مقداری را برای ریسک در هر معامله تصمیم گرفته‌اند. 

  • تریدر الف: 100 دلار در هر معامله ریسک می‌کند، پس R = 100 دلار است. 
  • تریدر ب: 500 دلار در هر معامله ریسک می‌کند، پس R = 500 دلار است. 
نسبت ریسک به ریوارد
نسبت ریسک به ریوارد

آناتومی ستاپ نسبت ریسک به ریوارد 

هر ایده معاملاتی که به یک ستاپ عملیاتی تبدیل می‌کنیم، از 3 نقطه اصلی تشکیل شده‌است.

نقطه ورود – نقطه‌ای که معامله را باز می‌کنیم. 

استاپ لاس – نقطه‌ای که در صورت اشتباه بودن ایده ما، معامله را با ضرر خارج می‌کنیم.  

سودگیری – نقطه‌ای که در صورت درست بودن ایده ما، معامله را با سود خارج می‌کنیم. 

در تئوری، نقاطی را که وارد و خارج پوزیشن خواهیم شد را برنامه‌ریزی می‌کنیم.

در عمل، گاهی مطابق برنامه عمل می‌کنیم و معامله را در استاپ لاس یا سودگیری از پیش تعریف‌شده می‌بندیم، گاهی بازار ما را وادار می‌کند طرحمان را فراموش کنیم و معامله را در مناطقی غیر از نقاط از پیش تعریف‌شده ببندیم.

بیایید یک ستاپ معاملاتی را بررسی کنیم تا آناتومی آن و اینکه چطور می‌تواند بر عملکرد ما در بستن معامله در مناطقی غیر از نقاط از پیش تعریف شده تأثیر بگذارد را کاملا درک کنیم. 

آناتومی معامله
آناتومی معامله

علاوه بر سه نقطه از پیش تعریف‌شده توسط یک تریدر (نقطه ورود، استاپ لاس، سودگیری) منطقه قرمز، سرزمین متروکه و منطقه سود را می‌بینیم و می‌توانیم آن‌ها را به 2 دسته تقسیم کنیم. مناطقی که باید هیچ اقدامی انجام ندهیم و مناطقی که اختیاری است که اقدام کنیم. 

منطقه قرمز  

بین نقطه ورود و استاپ لاس قرار دارد. 

دیدن قیمت پایین‌تر از نقطه ورودمان برای مدت طولانی می‌تواند واکنش عاطفی برای بستن معامله و توقف احساس درد را برانگیزد – اما از آنجا که قبل از ورود به معامله تصمیم گرفته‌ایم در کدام نقطه ایده ما نادرست خواهد بود (استاپ لاس) – خروج زودتر صرفا بی‌معنی است.  

چرا معامله‌تان را می‌بندید؟ برای توقف احساس درد یا به دلیل باطل شدن ایده اصلی؟ 

اگر عادت دارید معاملاتتان را قبل از ابطال فنی ببندید، اعتمادبه‌نفستان را از دست می‌دهید و هیچ معامله‌ای را نمی‌گذارید تکامل یابد. به همین دلیل منطقه قرمز یک منطقه مشاهده‌ است که نباید اقدامی در آن انجام دهیم. 

سرزمین متروکه

بین نقطه ورود و R1 قرار دارد. 

با عادت به دریافت رضایت فوری همیشه، معامله‌ای که در مدت کوتاهی از نقطه ورود به سودگیری نمی‌رسد، ناراحت‌کننده می‌شود. 

بارها فکر می‌کنیم ایده/ستاپ ما اشتباه است فقط به این دلیل که قیمت به سختی از نقطه ورود دور شده است. پس تصمیم عاطفی برای بستن آن را می‌گیریم. 

معامله ابطال نشده است، اما ما آن را از روی بی‌صبری می‌بندیم. 

مسئله این است که وقتی معامله را در سرزمین متروکه زیر R1 می‌بندیم، سود کوچک‌تر از مقداری است که حاضر بودیم اگر استاپ خورده بودیم، از دست بدهیم. شاید بی‌ضرر به نظر برسد، اما اگر عادت داشته باشیم معاملات را در این منطقه ببندیم، در بلندمدت خودمان را در حال به دست آوردن سودهای بسیار کم و ضررهای بزرگ خواهیم یافت. 

در چند مورد می‌توانیم معامله را اینجا ببندیم، اما نباید بگذاریم عادت شود. به همین دلیل این منطقه‌ای است که نباید اقدامی در آن صورت بگیرد.

سیستم نسبت ریسک به ریوارد

مفاهیم اساسی نسبت ریسک به ریوارد به کار گرفته شده

تقریبا هر زمان به نمودار نگاه می‌کنیم، فرصت‌های در دسترس می‌بینیم. باید با درایت انتخاب کنیم کدام فرصت‌ها ارزش ریسک کردن پولمان را دارند.

از طریق تحلیل تکنیکال، غیرمحتمل‌ترین سناریوها را فیلتر کنید و بر سناریوهایی که احتمال بیشتری برای رخ دادن دارند، متمرکز شوید.

آن سناریوها را تحلیل و برنامه‌ریزی کنید که چطور آن‌ها را اجرا خواهید کرد تا یک ایده معاملاتی را به یک ستاپ عملیاتی تبدیل کنید.

سپس، تحت مدیریت ریسک تصمیم بگیرید آیا این ایده‌های ستاپ شده ارزش انجام شدن دارند یا خیر.

برای تبدیل یک ایده به یک ستاپ عملیاتی باید نقطه‌ای را که وارد پوزیشن خواهیم شد (نقطه ورود)، نقطه‌ای که ایده ما باطل می‌شود (استاپ لاس) و منطقه‌ای که سود خواهیم برد اگر ایده ما درست بود (سودگیری) را تعریف کنیم.

برای فیلترکردن اینکه کدام ایده‌های ستاپ شده ارزش گرفته شدن دارند باید بین نسبت ریسک و ریوارد، هزینه زمانی و احتمال مثبت تعادلی برقرار کنیم.

نسبت ریسک و ریوارد

پس از یک حرکت قوی به بالا، مطمئن هستیم لگ بعدی بالاتر را خواهیم دید اما چون در ارتفاع زیادی وارد شده‌ایم، نقطه استاپ خیلی دور از نقطه ورود است. در نتیجه یک ستاپ 1:1R داریم که اگر موفق شود، همان مقداری را به دست می‌آوریم که حاضریم از دست بدهیم.

حتی با احتمال بالا، آیا ارزش ریسک کردن برای چنین سود ‘کوچکی’ را دارد؟

هزینه زمانی

اجرای یک ستاپ 1:2R  روی نمودار هفتگی ممکن است به دلیل دور بودن استاپ لاس احتمال موفقیت بالایی داشته باشد، اما ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا سودگیری شما محقق شود.

آیا آن سود ارزش همه آن مدت طولانی انتظار را دارد؟

احتمال

اجرای ستاپ 1:8R  روی نمودار 5 دقیقه‌ای به شما سود زیادی در مدت بسیار کوتاهی می‌دهد، اما احتمال کمی برای موفق شدن دارد چون نقطه استاپ بسیار نزدیک است.

آیا ارزش دارد مبلغی را که در هر معامله ریسک می‌کنم ظرف 2 دقیقه در یک ستاپ با احتمال پایین موفقیت از دست بدهم؟

پس از کشف مفاهیم اندازه پوزیشن و نسبت ریسک و ریوارد، امکانات تقریباً بی‌حد و حصر می‌شود. می‌توانید ستاپات 2R، 4R، 8R یا بیش از 10R را یا روی نمودار 5 دقیقه‌ای یا نمودار هفتگی اجرا کنید، اما باید در هر ستاپی که اجرا می‌کنید تعادلی برقرار کنید.

اگر تعادل بین نسبت ریسک/ریوارد، هزینه زمانی و احتمال مثبت باشد، ارزش اجرای آن ایده را دارد.

ستاپ‌‌های احتمال بالا | پایین

اگر ایده معاملاتی را شناسایی کنیم که می‌خواهیم اجرا کنیم، می‌توانیم با بازی با مکان استاپ لاس، دو ستاپ عملیاتی متفاوت بسته به اشتهای ریسکمان داشته باشیم.

  • احتمال کمتر موفقیت و سود بالقوه بزرگ‌تر.
  • احتمال بیشتر موفقیت و سود بالقوه کوچک‌تر.

هرچه نقطه استاپ به نقطه ورودمان نزدیک‌تر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که استاپ بخوریم.

هرچه نقطه استاپ از نقطه ورودمان دورتر باشد، ایده ما حاشیه خطای بیشتری دارد که این باعث می‌شود اگر ایده ما درست باشد، کمتر احتمال داشته باشد که استاپ بخوریم.

بیایید با مثالی این موضوع را توضیح دهیم: (تریدر 101، [در هر معامله 300 دلار ریسک می‌کند] مطمئن است که لگ بعدی بالا خواهد رفت. او مشکلی در انتخاب جایی که باید وارد معامله شود و جایی که اگر درست فکر می‌کند خارج شود، ندارد؛ اما نمی‌داند قیمت چقدر می‌تواند از ایده اولیه‌اش منحرف شود، بنابراین انتخاب جایی که استاپ لاس قرار دهد تا حدودی پیچیده است.)

بسته به اشتهای ریسکش می‌تواند دو ستاپ متفاوت را فقط با انتخاب نقطه استاپ متفاوت بگیرد.

ستاپ احتمال پایین

  • استاپ تنگ  (R1 = -300-)
  • پتانسیل ریوارد بالا (R6 = 1800+)
  • -احتمال پایین

ستاپ احتمال بالا

  • استاپ وسیع‌تر (R1 = -300-)
  • پتانسیل ریوارد کمتر (R2.5 = 750+)
  • احتمال بالا
مقایسه ستاپ احتمال بالا و پایین
مقایسه ستاپ احتمال بالا و پایین

همان ایده (لگ بعدی بالا)، نقطه ورود و سودگیری، اما بسته به اشتهای ریسک و اطمینانش به تحلیل/ایده‌اش، می‌تواند آن را به دو ستاپ متفاوت تقسیم کند فقط با انتخاب دو نقطه استاپ متفاوت.

کدام یک را انتخاب کنیم؟ درست و غلطی وجود ندارد، اما این‌ها به راهنمایی شما کمک خواهد کرد.

تمایل به گرفتن ستاپ احتمال پایین

اگر یک معامله 6R ببرید، می‌توانید 6 معامله ببازید تا سر به سر شوید.

می‌توانید بیشتر اشتباه کنید اما معاملات‌تان احتمال بیشتری دارد شکست بخورد چون نقطه استاپ نزدیک‌تر است، ایده شما حاشیه خطای کمتری دارد.

تمایل به گرفتن ستاپ احتمال بالا

اگر یک معامله 2R ببرید، می‌توانید 2 معامله ببازید تا به سر به سر برگردید.

می‌توانید کمتر اشتباه کنید اما معاملات شما احتمال بیشتری دارد برنده شوند (چون نقطه استاپ دورتر است).

سودآوری بلندمدت و درصد موفقیت

پس از اینکه این مطالب را آموختیم باید بگویم راه ثابتی برای موفقیت وجود ندارد. 

هر تریدر روش منحصربه‌فرد خودش را دارد.  

  • برخی اغلب اشتباه می‌کنند اما وقتی برنده می‌شوند، سود کلان می‌برند.  
  • برخی دیگر کمتر برنده می‌شوند اما اغلب درست حدس می‌زنند. 

و هر دو می‌توانند سودآور باشند. 

اینجا جدولی وجود دارد که این مطلب را به طور کامل نشان می‌دهد. 

  درصد موفقیت نسبت‌های ریسک به ریوارد
  درصد موفقیت نسبت‌های ریسک به ریوارد

در یک حساب با 1000 معامله؛

  • با گرفتن ستاپ 1:1R، برای سر به سر بودن نیاز به درصد موفقیت 50٪ دارید. (500 معامله برنده، 500 معامله بازنده)
  • با گرفتن ستاپ 2:1R، برای سودآوری نیاز به درصد موفقیت 40٪ دارید. (400 معامله برنده، 600 معامله بازنده)
  • با گرفتن ستاپ 3:1R، برای سودآوری نیاز به درصد موفقیت 30٪ دارید. (300 معامله برنده، 700 معامله بازنده)
  • با گرفتن ستاپ 4:1R، برای سر صفر بودن نیاز به درصد موفقیت 20٪ دارید. (200 معامله برنده، 800 معامله بازنده)

با این حال لازم نیست همیشه نوع خاصی از ستاپ را (1:2R ،1:5R و غیره) بگیرید. مانند سایر جنبه‌های معامله و زندگی، باید یاد بگیرید خود را با هر شرایطی تطبیق دهید و بهترین معاملات ممکن را انجام دهید. 

کلام پایانی

دانشی که همین الان به اشتراک گذاشتم، چندین سال و هزاران معامله طول کشید تا یاد بگیرم.

این مفاهیم مدیریت ریسک 90٪ هستند و مهارت‌های تحلیل تکنیکال 10٪.

اکثر کسانی را که به این مفاهیم مسلط شده‌اند، و تنها در ازای پول به شما آموزش می‌دهند؛ فراموش کنید، دانش باید رایگان باشد – این بهترین کار است.

منبع: صفحه تریدر مشهور Inmortal

سوالات پرتکرار

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.